حمیدرضا فاطمی
کسی که ماه شب تار بی قراران شد انیس جان و شفابخش قلب یاران شد
نفوذ چشم و کلامش به جان اثر می کرد همان که دلبر و دلدار رهسپاران شد
نه قلب پیر و جوان پر شد از محبت او صمیم قلب مصفای نو نهالان شد
به سردی دی و بهمن که ناله یخ میزد صفای آمدنش گرمی بهـاران شد
وجود مردم ایران ز دوریش غمناک حبیب اهل دل و پیر این جماران شد
در آن زمان که ستم پرده سیاهی بود امید بخش قلوب امید واران شد
چنان که روز ورودش بهشت زهرا رفت گل همیشه بهاری به لاله زاران شد
خوشا صفای زمانی که ماه بهمن بود تو آمدی و دل انقلاب خندان شد
«حمید» اگر چه نبودی به دیدنت لایق
ولی به غمزه چشمت ز جان نثاران شد